سرویس اجتماعی:

برای ایران امروز واژه زنان خیابانی واژه ای آشنا است. پدیده روسپی گری اگرچه پدیده جدید برای جوامع بشری نیست، اما امروزه به شکلی نوین و متفاوت از گذشته در برخی از جوامع درحال توسعه ( مثل ایران ) گسترش یافته است. در گذشته روسپیگری به زنانی تعلق داشت که برای کسب درآمد به خودفروشی روی می آوردند، اما اکنون بی قیدی جنسی به عامل اول رشد و توسعه این پدیده تبدیل شده است. با گذشت چندین سال از این پدیده هنوز نوعی سردرگمی در میان نظریات کارشناسان و مسؤولین امور اجتماعی برای رویارویی و کنترل آن به چشم می خورد تا آنجا که هنوز استراتژی واحد و مشخصی برای درک شرایط موجود و احاطه وضعیت نابهنجار اجتماعی به چشم نمی خورد و همین امر بر تعمیق بحران افزوده است.

نقش بحران هویت
بحران هویت در میان نسل جوان ایران عاملی برای تشدید پدیده زنان خیابانی شده است. این موضوع از آنجا قابل بررسی است که سن زنان خیابانی در ایران به شدت پایین آمده است و از طرفی ایران با مشکلی به نام فرار دختران از خانه مواجه است. این دختران کسانی هستند که به دلیل ضعف کارکردهای خانواده، آزار والدین و طلاق پدر و مادر از خانه ها فراری می شوند و طبق تحقیقات به عمل آمده تنها چند ساعت بعد از فرار از خانه اولین ارتباط جنسی را تجربه کرده و در دام افراد تبهکار می افتند.
بحران هویت و فقدان الگوی کارآمد در زندگی برای نسل جوان ایران سبب شده که قشر عظیمی از این نسل بدون اینکه احتیاجات مالی شدیدی داشته باشند، از خانه ها فراری شده به نقطه نامعلومی در خیابانها پناه می آورند. نظام تربیتی و مشاوره ای و فاصله سنی تصمیم گیران امور اجتماعی با نسل جوان و عدم توجه به خواسته های این نسل توسط خانواده ها و برنامه ریزان اجتماعی سبب شده است تا روحیه عصیان در این نسل تقویت شود و بی قیدی جنسی به عنوان نمود این عصیان مطرح شود.

ضعف کارکرد خانواده
بیش از یک دهه است که خانواده در ایران از کارکرد اصلی و سنتی خود خارج شده است و این امر تبعات منفی فراوانی را برای جامعه به همراه داشته است. رشد 6 درصدی طلاق در سال گذشته و اختلالات روانی 11% جمعیت 18 سال به بالای کل کشور و آمار 23 % انواع مشکلات روانی برای جمعیت بالای 15 سال زمینه را برای انحرافات اخلاقی و جنسی فراهم ساخته است. در بسیاری از کلان شهرها و حتی شهرهای کوچک خانواده ها هیچ مسئولیتی نسبت به تربیت فرزندان خود احساس نمی کنند. آنها به نظام خانواده فقط از جنبه اقتصادی می نگرند. بر رفت و آمد و دوستان فرزندان خود نظارتی ندارند و غالب آنها معتقدند که فرزندان می توانند به تنهایی مسیر زندگی خود را تعیین کرده و درست را از نادرست تشخیص دهند.
در پاره ای از موارد دیگر فرزندان وارث مشکلات والدین هستند. اختلافات خانوادگی، اعتیاد و فقر مالی هر یک عاملی برای آغاز فشار روانی بر فرزندان و تمایل آنها برای خروج از خانه است. هنگامی که نگاه فرزندان به خارج از خانه معطوف شد، آنها در جامعه با ارزشهای متضادی روبه رو می شوند که بر اجتماع حاکمیت دارد و با الگوهای آنها همخوانی ندارد. این الگوها به همراه ضعف برنامه های تربیتی جوانان را به سوی نوعی زندگی تیمی سوق می دهد که فساد جنسی و مواد مخدر را چاشنی خود دارد. در تمامی دورانی که جوانان با این پدیده روبه رو می شوند، خانواده نقش اساسی دارد و می تواند در روندکار تاثیرگذار شود، اما در شرایط فعلی خانواده ایرانی چنین نقشی را ایفا نمی کند.

تغییر ارزشهای اجتماعی
پدیده دختران فراری و زنان خیابانی اگرچه یک درد اجتماعی محسوب میشود، ولی تا زمانی که این پدیده در جامعه مخاطب نداشته باشد راه رشد آن هموار نخواهد بود. آمار موجود گویای آن است که 50 % مخاطبان این افراد، مردان متاهل هستند. همان مردانی که خود خانواده دارند و باید حافظ خانواده های خود باشند. اما ارزشهای آنها به گونه ای تغییر کرده که از مرز خانواده بگذرند و به جامعه روی آورند و مشتری زنان و دختران خیابانی باشند. با توجه به این موضوع می توان ادعا کرد که اصل مشکل بسیار حاد و ریشه ای است و تا حدودی به تغییر ارزشهای حاکم در جامعه، بحران هویت و ضعف ایمان برمیگردد.
به عنوان مثال، تا سالهای پیش دفاع ناموسی از حریم زن همواره به عنوان یک ارزش اجتماعی در میان مردم مطرح بود، اما اکنون به راحتی می توان زنان و دخترانی را دید که خیابانها را عرصه جولانگاه خود نموده و اتومبیلهای فراوانی برای ارتباط با آنها در انظار عمومی به راه می افتند. بسیاری از صاحبان این اتومبیلها مردانی هستند که خود زن و بچه دارند و باید عاطفه خانوادگی و جنسی خود را تقدیم همسر خود کنند، اما اکنون آنها این عاطفه را در خیابانها جستجو می کنند. این شرایط سبب شده که عملا خانواده ها با ضعف کارکرد و در بسیاری از موارد تنها محدود به شکل و قالب ظاهری شوند. بدیهی است که محصول این خانواده ها نیز نمی تواند سالم و مفید باشد.

نقش اعتقادات مذهبی
بطور کلی اعتقادات مذهبی راهی برای سلامت نفس و حفظ اخلاق در جامعه است. اجرای قوانین هر چقدر که سخت و مدبرانه باشد باز هم راه نجاتی را برای عبور از بحرانهای اجتماعی نشان نمی دهد. تا زمانی که ضعف ایمان حاکم است نمی توان امید داشت که نظام خانوادگی به کارکرد اصلی خود که همان مسئولیت پذیری در قبال تربیت فرزندان است بازگردد و بحرانهای اجتماعی در میان نسل جوان فروکش نماید. اکثریت قریب به اتفاق کسانی که برای بی قیدی جنسی به خیابانها پناه می آورند و اکثریت قریب به اتفاق مخاطبان و مشتریان این افراد، کسانی هستند که از ایمان صحیح بی بهره اند. بسیاری از این افراد دردها و آلام زندگی را بهانه ای برای انحراف جنسی اجتماعی تلقی می کنند. همینطور که بسیاری از دختران فراری، آزار والدین، طلاق و محدودیت را علت فرار عنوان می نمایند. با اندکی تأمل مشخص می شود که ناآرامی درونی و اختلالات روانی زمینه فرار آنها از خانه و روی آوری به انحرافات جنسی بوده است. آنها برای بدست آوردن دنیایی نو، الگویی جدید و سرپناهی تازه به خیابانها روی آورده اند. اما براستی اگر این افراد از ایمان قوی برخوردار بودند، آیا به این سادگی در چنین دامهایی گرفتار می شدند؟ ضعف ایمان خانوادها به ضعف تربیت می انجامد و ضعف تربیت مقدمه ای برای ضعف ایمان فرزندان است. ضعف ایمان فرزندان نیز آنها رادر قبال انحرافات اجتماعی آسیب پذیر می کند. با توجه به این امر تقویت کارکرد تربیتی خانواده ها جهت تقویت ایمان در میان اعضاء امری اجتناب ناپذیر به نظر می آید تا آنجا که می توان عنوان کرد، بحرانهای اجتماعی راه حلی جز تقویت پایه های نظام انسانی و نهادهای شکل دهنده این نظام ( مثل خانواده ) ندارد و تنها با اتکا به قوانین سختگیرانه نمی توان این بحرانها را مهار کرد و مسیر حرکت جامعه را عوض نمود.